جدول جو
جدول جو

معنی بزبان افتادن - جستجوی لغت در جدول جو

بزبان افتادن
(مُ ئو)
مرکّب از: ب + زبان + افتادن، بزبانها افتادن. بر زبانها افتادن. مشهور شدن اعم از آنکه بزبونی و عیب باشد یا بخوبی. در زبان افکندن و داشتن نیز بیاید. (آنندراج)، رسوا شدن. (بهار عجم) :
راز من از لب خامش بزبانها افتاد
گرچه از خامۀ بی شق نتراود سخنی.
صائب (از آنندراج)،
از جام نام جم بزبانها فتاده است
زنهار در بساط جهان بی اثر مباش.
صائب (از آنندراج)،
خواهم ز پس پردۀ تقوی بدر افتم
چندی بزبان همه کس چون خبر افتم.
ابوطالب کلیم (از بهار عجم)،
بزبان جهانی افتاده ست
چون سخن هرکه آدمی زاد است.
شفیع اثر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ ئو جَ)
مرکّب از: ب + زبان + افکندن، بزبان داشتن. رسوا کردن:
در حسن به او گل سخنی زیر زبان داشت
افکنده دلی زود نشیمن بزبانها.
آصفی (از آنندراج)،
رجوع به بزبان داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(مَقْ وَ)
کنایه از شهرت یافتن اعم از آنکه بخوبی باشد یا بزشتی. (آنندراج) :
ز بس از خلق روپوشی نشانی هست در حسنت
فتاده بر زبانها تا قیامت نام دیدارت.
علی خراسانی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ نَ)
به شک و ابهام دچار شدن. گرفتار آمدن. شک. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی). تشکّک. (تاج المصادر بیهقی) ، جمع واژۀ ابل ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به ابل شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ زَ زَ دَ)
آسیب رسیدن. به گزند و ضرر دوچار شدن:
شور عشق تو در جهان افتاد
بی دلان را بجان زیان افتاد.
خاقانی.
مایۀ سلوت به غربت شد ز دست
دل زیان افتاد و محنت سود بس.
خاقانی.
ملرز از بیم جان خسرو اگر از عشق می لافی
که باشد سهل عاشق را اگر جانی زیان افتد.
میرخسرو (از آنندراج).
رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزبان افکندن
تصویر بزبان افکندن
رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار